کد مطلب:234309 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:224

سلطان بدن
فالیدان عونان یقربان و یعبدان و یعملان علی ما یوحی الیهما الملك و الرجلان تنقلان الملك حیث یشاء و العینان تدلانه علی ما یغیب عنه لان الملك من وراء الحجاب لا یوصل الیه شیی ء الا بالاذن و هما سراجان ایضا.

پس تا چیزی را قلب نپسندد و نخواهد هرگز اعضا و جوارح بآن نخواهند پرداخت. قلب به اصطلاح دانشمندان تشریح عبارت از قطعه گوشت صنوبری شكل است كه در پهلوی چپ انسان قرار دارد. در فارسی نامش دل است و در اصطلاح عرفاء و دانشمندان دین و اخلاق عقل و روح و نیروئی است كه حیات انسان باوست و گاهی هم مقصود از آن روح بخاری است.

مجلسی ره میفرماید: برای بعضی در ابتدای امر تنافی به نظر میرسد كه چطور قلب پادشاه و هم خانه پادشاه باشد با توجه باین تقسیم مطلب روشن میشود.

قلب دارای معانی بسیاری است از جمله:

گوشت صنوبری شكل كه در پهلوی چپ قرار دارد (دل).

روح حیوانی كه از قلب منبعث شده در جمیع بدن ساری میگردد.

نفس ناطقه ی انسانیة كه بگمان حكماء و بعضی از متكلمین مجرد است و تعلقش به بدن اول به بخار لطیفی است كه از قلب منبعث میشود.



[ صفحه 85]



آن بخار لطیف را در اصطلاح روح بخاری و حیوانی میگویند.

نفس به توسط این روح حیوانی تعلق بسایر اعضاء و جوارح بدن پیدا میكند.

پس ممكن است مراد امام علیه السلام از قلب اول یكی از دو معنای اول باشد یعنی روح حیوانی یا روح انسانی و مقصود از قلب دوم معنای اول باشد یعنی قطعه گوشت صنوبری بنابراین منافاتی بین دو تعبیر نخواهد بود.

در بعضی از نسخه ها «هو ما فی القلب» ضبط شده یعنی پادشاه كشور تن چیزی است كه درون قلب میباشد در این صورت محتاج به تكلیف نیستیم.

ولی در این صورت اگر مراد از ما فی القلب روح بخاری باشد ظرفیت حقیقیه است و اگر مقصود از آن نفس ناطقه باشد ظرفیت مجازی است زیرا نفس ناطقه بقول حكما مجرد است و ظرف نمیخواهد.

در هر حال پادشاهی قلب آشكار است زیرا نظام بدن باو تدبیر میشود و روزی بدن كه روح بخاری باشد (روح حیوانی) بوسیه ی او در بدن پخش میگردد.

بنا به عقیده حكما وقتی روح حیوانی بدماغ رسید روح نفسانی میگردد و بتوسط اعصاب در سایر بدن ساری میشود و از اینجا حس و حركت پدید میآید وقتی بكبد نفوذ كند روح طبیعی میشود پس بتوسط عروق ناتبه از كبد به سوی جمیع اعضا سرایت میكند و از این سریان



[ صفحه 86]



تغذیه و تنمیه حاصل میشود.

چنانكه پادشاه گاهی از رعیت در قوام ملك خود كمك میگیرد همچنین برای قلب از دماغ و كبد قوت نفسانی و طبیعی بكمك میرود.

مراد از اوصال مفاصل بدن یا چیزهائی است كه وسیله اتصال آنها است حركات مختلفه بدن و جوارح آن به وسیله اوصال میسر میشود.

مقصود از وحی دل اراده و توجه نفس است باعضاء.



[ صفحه 87]